جدول جو
جدول جو

معنی کمربر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کمربر شدن
(رَ نَ / نِ کَ دَ)
بی حس شدن کمر از کثرت رفتن یاتعبی دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارگر شدن
تصویر کارگر شدن
کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، کارگر گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(یْ /یِ دَ)
کارگر آمدن. اثر کردن. رجوع به اثر کردن شود. تأثیر کردن. مؤثر گردیدن. رجوع به کارگر آمدن شود: اکاحه، کارگر شدن شمشیر. (منتهی الارب) :
کنون کارگر شد که بیکار گشت
پدر پیش چشم پسر خوار گشت.
فردوسی.
چو ژوبین به رستم نشد کارگر
بینداخت رستم کمندش ز بر.
فردوسی.
تیر از زرّو سیم باید ساخت
تا شود کارگر بر این کنده.
سوزنی.
نهیب توهّم تنش را گداخت
نشد کارگر هر علاجی که ساخت.
نظامی.
از هرکرانه تیر دعا میکنم رها
شاید کزان میانه یکی کارگر شود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر. به یکی از فقرات پشت عیبی پیدا آمدن از گرانی بار برداشته. آسیبی سخت به کمر رسیدن که سپس راست نتواند ایستاد و باری نتواندبرد. ضعیف و ناتوان و سست شدن از کمر. منحرف شدن مهره های پشت از جای. از کمر سست و ضعیف و علیل و بیمار شدن. شکستن یا عیب ناک شدن از کمر. فالج و بی حس شدن کمر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مجازاً، ناتوان و سست و مغلوب گردیدن: هزار کرد کمری می شود تا... تعبیری مثلی است یعنی بسی رنج باید برد تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارگر شدن
تصویر کارگر شدن
اثر کردن، موثر گردیدن، موثر افتادن: (چون شب در آمد (فیلگوشان) خویشتن را در میان دو گوش گرفتن، د و تیر بر گوشهای ایشان کار گر نبود) (اسکندر نامه نسخه نفیسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمری شدن
تصویر کمری شدن
شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگر شدن
تصویر کارگر شدن
((گَ. شُ دَ))
اثر کردن، تأثیر گذاشتن
فرهنگ فارسی معین